-
5040 تنها یک فروشگاه اینترنتی نیست!
یکشنبه 4 اسفندماه سال 1392 15:36
فروشگاه 5040 هرچی که بخوای هست کافیه یه کلیک کنی یه سر بزن امتحانش ضرری نداره برای ورود به فروشگاه روی عکس یا روی لینک زیر کلیک نمایید http://www.5040.ir/keyvandinho90
-
غمخوار من !
یکشنبه 4 اسفندماه سال 1392 15:00
غمخوار من ! به خانه ی غم ها خوش آمدی با من به جمع مردم تنها خوش آمـدی بین جماعتی که مرا سنگ می زنند می بینمت ، برای تماشا خوش آمدی راه نجات از شب گیسوی دوست نیست ای من ! به آخرین شب دنیا خوش آمدی ... پایان ماجرای دل و عشق روشن است ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی با برف پیری ام سخنی بیش از این نبود منت گذاشتی به سر ما...
-
نشسته بود.....
پنجشنبه 8 بهمنماه سال 1388 16:46
بر سنگ قبر من بنویسید خسته بود اهل زمین نبود نمازش شکسته بود برسنگ قبر من بنویسید شیشه بود تنها از این نظر که سراپا شکسته بود بر سنگ قبر من بنویسید پاک بود چشمان او که دائماً از اشک شسته بود بر سنگ قبر من بنویسید این درخت عمری برای هر تیشه و تبر دسته بود بر سنگ قبر من بنویسید کل عمر پشت دری که باز نمی شد نشسته بود
-
یکیمون تنها میمونه واسه همیشه...
چهارشنبه 7 بهمنماه سال 1388 21:27
تموم خاطراتت یادم میاد یاد اون روز که دلت میگفت منو میخواد اگه تو نمونی پیشم دیونه میشم آخه من چی کار کنم تو بمونی پیشم فکر تو یه لحظه از سرم نمیره من میگم میمونی اما دل میگه میره نزار تا قصه مون این جوری تموم بشه میدونم تو میری مهرم حروم میشه بگو حرفت چیه ؛ آخه دردت چیه تازه اول راهیم ، خداحافظی چیه می دونستم میری و...
-
بی تو اینجا...
چهارشنبه 7 بهمنماه سال 1388 21:24
بی تو اینجا نا تمام افتاده ام پخته ای بودم که خام افتاده ام گفته بودی تا که عاقلتر شوم آه ، می خواهی مگر کافر شوم من سری دارم که می خواهد کمند حالتی دارم که محتاجم به بند کاشکی در گردنم زنجیر بود کاشکی دست تو دامنگیربود عقل ما سرمایه دردسر است من جهان را زیر وبالا کرده ام عشق خود را در تــــــو پیدا کرده ام من دگر از...
-
دلم گرفته...............
چهارشنبه 7 بهمنماه سال 1388 21:13
ای آسمان زیبا امشب دلم گرفته از های و هوی دنیا امشب دلم گرفته یک سینه غرق مستی دارد هوای باران از این خراب رسوا امشب دلم گرفته امشب خیال دارم تا صبح گریه کنم شرمنده ام خدایا امشب دلم گرفته خون دل شکسته بر دیدگان تشنه باید شود هویدا امشب دلم گرفته ساقی عجب صفایی دارد پیاله ی تو پر کن به جان مولا امشب دلم گرفته گفتی...
-
لیلی...مجنون...
یکشنبه 11 مردادماه سال 1388 08:46
یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه لیلا نشست عشق آن شب مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود سجده ای زد بر لب درگاه او پر زلیلا شد دل پر آه او گفت یا رب از چه خوارم کرده ای بر صلیب عشق دارم کرده ای جام لیلا را به دستم داده ای وندر این بازی شکستم داده ای نشتر عشقش به جانم می زنی دردم از لیلاست آنم می زنی...
-
خدایا!
شنبه 10 مردادماه سال 1388 12:47
خدایا! مگزار دعا کنم که مرا از دشواریها و خطرهای زندگی مصون داری، بلکه دعا کنم تا در رویارویی با آنها بی باک و شجاع باشم. مگزار از تو بخواهم درد مرا تسکین دهی، بلکه توان چیرگی بر آن را به من ببخشی (زرتشت)
-
دیشب دوباره....
سهشنبه 6 مردادماه سال 1388 12:07
دیشب دوباره دیدمت اما خیال بود تو در کنار من بشینی محال بود هر چه نگاه عاشق من بی نصیب بود چشمان مهربان تو پاک و زلال بود پاییز بود و کوچه ای و تک مسافری با تو چقدر کوچه ما بی مثال بود نشنید لحن عاشق من را نگاه تو پرواز چشمهای تومحتاج بال بود سیب درخت بی ثمر آرزوی من یک عمر مانده بود ولی کال کال بود گفتم کمی بمان به...
-
...مرا یاد تو می اندازد
سهشنبه 6 مردادماه سال 1388 11:48
هر چه زیباست مرا یاد تو می اندازد آن که بیناست مرا یاد تو می اندازد تو که نزدیک تر از من به منی می دانی دل که شیداست مرا یاد تو می اندازد هر زمان نغمه ی عشقی است که من می شنوم از تو گویاست ، مرا یاد تو می اندازد دیگران هر چه بخواهند بگویند که عشق بی کم و کاست مرا یاد تو می اندازد ساعتی نیست فراموش کنم یاد تو را غم که...
-
قسم به چشمات...
سهشنبه 6 مردادماه سال 1388 11:39
قسم به چشمات بعد از این جز تو گلی بو نکنم جز به تو و به خوبیات به هیچ کسی خو نکنم قسم به اسمت که تو رو تنها نذارم بعد از این اسم تو رو داد می زنم تا دم دمای آخرین قطره به قطره خونم و یک جا به نامت می کنم دلخوشیهای دنیا رو خودم به فالت می کنم می برمت یک جای دور می شم واست سنگ صبور برات یه کلبه می سازم پر از یک رنگی پر...
-
دل من....
یکشنبه 9 فروردینماه سال 1388 22:54
دل من یه روز به دریا زد ورفت... پشت پا به رسم دنیا زد و رفت... زنده ها خیلی براش کهنه بودن... خودشو تو مرده ها جا زد و رفت... هوای تازه دلش می خواست ولی... آخرش تو غبارا زد و رفت... دنبال کلید خوشبختی می گشت... خودشم قفلی روقفلا زد و رفت.
-
تا حالا........
سهشنبه 4 فروردینماه سال 1388 18:55
تا حالا دلتو شکوندن؟ تا حالا یکی که خیلی دوسش داری بهت گفته دوست ندارم؟ تا حالا یکی که براش میمیری بهت گفته تو بدردم نمی خوری؟ تا حالا یکی که به خاطرش حاضری از همه زندگیت بگذری بهت گفته تو دیوونه ای؟ اگه بهت بگه چیکار می کنی؟ من که دیوونه می شم!! و بهش می گم: (( عشق تو منو دیوونه کرد....))
-
۱۰ ثانیه
شنبه 5 مردادماه سال 1387 16:00
10 ثانیه تا انتها، پایونی بی سر و صدا بی خبر از هر شب و روز، من و یه شمع نیمه سوز، یکی گذشت از ثانیه 9 تای دیگه باقیه، ای کاش تو لحظه ای که رفت میدیدمش یه بار دیگه، اون دور بود و تو حسرت ثانیه ها که می گذشت، ای کاش تو این 1 ثانیه بی بودنش نمیگذشت، ساعت میگه 2 ثانیه، 8 تای دیگه باقیه یه عمر نشستم منتظر کی میگه اینا...
-
عشق...عشق
چهارشنبه 29 خردادماه سال 1387 22:45
بی نگاهِ عشق مجنون نیز لیلایی نداشت بی مقدس مریمی دنیا مسیحایی نداشت بی تو ای شوق غزلآلودهیِ شبهای من لحظهای حتی دلم با من همآوایی نداشت آنقدر خوبی که در چشمان تو گم میشوم کاش چشمان تو هم اینقدر زیبایی نداشت! این منم پنهانترین افسانهیِ شبهای تو آنکه در مهتاب باران شوقِ پیدایی نداشت در گریز از خلوت شبهایِ...
-
پروانه...
چهارشنبه 29 خردادماه سال 1387 22:43
یه دفع مثل یه شمع داشتی خاموش می شدی اگه پروانه نبود تو فراموش می شدی آره پروانه شدم که پرام سوخته شه تا آتیش دل تو به دلم دوخته شه که بسوزه پر و بالم که راحت بشه خیالم دارم از تو می نویسم تو که غم داره نگات اگه دوست داشتی بگو تا باز بگم برات اینقده میگم تا خسته شم با عشق تو شکسته شم
-
خدایا کاری بکن ....
چهارشنبه 29 خردادماه سال 1387 22:32
خدایا کاری بکن این دل و تنها نزارم برم و بهش بگم که خیلی دوسش دارم می خوام بهش بگم بیا پیش من بمون اگه من و دوستم داری بهم گو بهم بگو دل و قدرتی ندارم میترسم یه وقت بگم بیا پیش من بمون برو تنهام بزار اون وقت از غصه ی تنهایی می میرم به خودم میگم که دیگه کسی من و دوست نداره کسی منو دوست نداره...!
-
یاد بگذشته
شنبه 18 خردادماه سال 1387 16:57
یاد بگذشته به دل ماند و دریغ نیست یاری که مرا یاد کند دیده ام خیره به ره ماند و نداد نامه ای تا دل من شاد کند خود ندانم چه خطایی کردم که ز من رشته الفت بگسست در دلش جایی اگر بود مرا پس چرا دیده ز دیدارم بست هر کجا مینگرم باز هم اوست که به چشمان ترم خیره شده درد عشقست که با حسرت و سوز بر دل پر شررم چیره شده گفتم از...
-
دل تو
شنبه 18 خردادماه سال 1387 16:53
دل تو مثل دلم اینهمه دلتنگ که نیست بخدا جنس دلم مثل دلت سنگ که نیست همه حرفات پر کذب و پرنیرنگ و فریب عشق من مثل تو و عشق تو بیرنگ که نیست تنم اینجاست همه فکر وخیالم پیش تو تو که آرومی، آخه تو دل تو جنگ که نیست وقتی که رفتی ، واسه من حتی دلت تنگ نشد خونه ی عشق و شناختن کار هر سنگ که نیست
-
شقایقها
سهشنبه 7 خردادماه سال 1387 22:55
می روم خسته و افسرده و زار سوی منزلگه ویرانه خویش به خدا می برم از شهر شما دل شوریده و دیوانه خویش می برم تا که در آن نقطه دور شستشویش دهم از رنگ نگاه شستشویش دهم از لکه عشق زین همه خواهش بیجا و تباه سهراب سپهری گفته تا شقایق هست زندگی باید کرد . . . کجایی سهراب که شقایق ها هم مردند
-
رفتی
سهشنبه 7 خردادماه سال 1387 22:49
رفتی و تنهام گذاشتی توی قلبم پا گذاشتی تو که گفتی من می مونم چرا رفتی و نموندی حالا که تنهای تنهام واسه دله خودم می نویسم می نویسم تو کجایی کی میایی کی میایی تو که رفتی من اینجا تنهام دیگه طاقتی ندارم دیگه سخته بی تو موندن بی تو هیچ معنای نداره چرا من با یک نگاه عاشقت شدم چرا فکر کردم تو ماله منی چی شد که اینجوری شدم...
-
خداوندا
جمعه 3 خردادماه سال 1387 13:09
خداوندا آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم شهامتی که تغییر دهم آنچه را که می توانم بینشی که تفاوت آن دو را بدانم ((آمین))
-
یخ سرد
جمعه 3 خردادماه سال 1387 13:06
تو به شفافی شبنم روی برگ ها من مثل برگ زردی که میفته از رودرخت ها تو مثل طراوت گلهای نرگس روی قلبم من نوشتم بی تو هرگز بین من تو فاصله قوغا میکنه یاد حرف های قشنگت منو رها نمی کنه تو منو گزاشتی رفتی تو روزگار وحشی تو کوچه های غربت دنبالم حتی نگشتی تو مثل ستاره ای که تو شبهای سیاهم می درخشی و میشی تنها پناهم تو مثل یک...
-
ما نمی تونیم
شنبه 28 اردیبهشتماه سال 1387 23:32
ما نمی تونیم به دلمون یاد بدیم که نشکنه، اما می تونیم بهش یاد بدیم که لبه های تیزش دست اونی رو که دلمون رو شکسته، نبره ! هر وقت دل کسی رو شکستی یه میخ به دیوار بکوب اگه دلش رو بدست آوردی میخ رو از دیوار بردار اما چه فایده جای میخ رو دیوار مونده ! یکی دسته گل براش دل خوشیه یکی عادتش برادر کشیه یکی زاغ مردمو چوب می زنه...
-
دلم گرفت ای همسفر
شنبه 28 اردیبهشتماه سال 1387 23:28
دلم گرفت ای همسفر پرم شکست تو این قفس تواین غبار تواین سکوت چه بی صدا نفس نفس از این نامهربون یها دارم از قصه میمیرم رفیق روز تنهایی دستاتو می گیرم تو این شب گریه می تونی پناه خستگیم باشی تو ای همزاد هم خونه چی می شه عاشقم باشی دوباره من دوباره تو دوباره عشق دوباره ما دو هم نفس دو هم زبون دو هم نفس دو هم صدا تو ای...
-
گل زرد و گل سرخ
دوشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1387 11:52
توی خاک باغ خونه یه روزی دست زمونه مارو کاشت با مهربونی پیش هم مثل دو دونه ما تو باغ مأوا گرفتیم بارون اومد پا گرفتیم دوتایی تو خاک باغچه ریشه کردیم جا گرفتیم غافل از رنگ گلامون غم فردای دلامون توی خاک زیر یه بارون توی باغ روی زمین گل اون شد گل سرخ گل من زرد و غمین گل اون گلهای شادی گل من گلهای درد اون تو گلخونه ی...
-
به چشمای خودت قسم
دوشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1387 11:48
به چشمای خودت قسم دیگه بهت نمی رسم وصال تو خیالیه وای که دلم چه حالیه بازیای عروسکی آخ که چه حیف شد کودکی یه کم برس باز به خودت می خوام بیام تولدت اونوقتا اینجوری نبود راهت به این دوری نبود حالا که عاشقت شدم نیستی دیگه مال خودم پاییز چه فصل زردیه عاشقیم چه دردیه گم شده باز بادبادکم تو نمی یای به کمکم ؟ می خوام دستاتو...
-
این روزا ....
شنبه 14 اردیبهشتماه سال 1387 23:30
این روزا عادت همه رفتنو دل شکستنه درد تمام عاشقا پای کسی نشستنه این روزا مشق بچه هایه صفحه آشفتگیه گردای روی آینه فقط غم زندگیه این روزا درد عاشقا فقط غم ندیدنه مشکل بی ستاره ها یه کم ستاره چیدنه این روزا کار گلدونا از شبنمی تر شدنه آرزوی شقایقا یه کم کبوتر شدنه این روزا آسمونمون پر از شکسته بالیه جای نگاه عاشقت باز...
-
به زانوهات می افتی...
شنبه 14 اردیبهشتماه سال 1387 23:26
یه رفیق بودی و صدتا دردسر بودی و اما... از تو هیچوقت نبریدم ، تورو از خودم می دیدم پشت سر همه غریبه ، روبروم دیدم فریبه اما فکر کردم کنارم... شونه های یک رفیقه داشتم اشتباه میکردم. تو رفیق من نبودی ، من تا آخر با تو بودم... تو از اولم نبودی داشتم اشتباه می کردم... که تموم زندگیمو من به دستای تو دادم حالا اینجا تک و...
-
دل می خری ؟
شنبه 14 اردیبهشتماه سال 1387 23:23
گفتمش : دل می خری ؟ پرسید چند؟ گفتمش : دل مال تو، تنها بخند ! خنده کرد و دل زدستانم ربود تا به خود باز آمدم او رفته بود دل ز دستش روی خاک افتاده بود جای پایش روی دل جا مانده بود ...... می روم خسته و افسرده و زار سوی منزلگه ویرانه خویش بخدا می برم از شهر شما دل شوریده و دیوانه خویش می برم، تا که در آن نقطه دور شستشویش...